چند هفته پیش رفتم عروسی یکی از دوستان بچگی ، عروسی که چه عرض کنم مهمانی بود داماد از آمریکا اومده بود و عروس را چند روزی دیده بود و وصلت خیلی سریع سر گرفته بود.
اما اصل قضیه برای من شب مهمانی بود؛ داماد و عروس از دو خانواده سنتی و مذهبی بودند خانمهای میان سال و سن بالا همه از حجاب کامل بهره می بردند اما جوان های فامیل بودند که قضیه را جالب می کردند دختران و زنان جوان فامیل تقریبا همه مینی ژوپ به پا داشتند اما قضیه جالب در جوراب شلواری ها بود مینی ژوپ ها در هر رنگی با جوراب شلواری مشکی بسیار ضخیمی پشتیبانی می شدند که تا حدودی حتی مسخره بود، یا برخی پیراهن های آستین کوتاه هم پوشیده بودند که با این جوراب هایی که به دست می کردند پشتیبانی می شد که باز هم مشکی بودند و گاهی در تضاد با رنگ لباس ها، برخی روسری هم بر سر داشتند .....
نخست: خنده ام گرفت اما به یکباره به فکر تضاد سنت و مدرنیته افتادم و این را هم نوعی تکاپو برای رسیدن به مدرنیته دانستم که از طرف سنتی ها محدود شده بود و به خاطر ضعف هر دو طرف در قبولاندن نظرشان به دیگری به این شکل در آمده بود.
دوم: یادم به فیل شهرقصه بیژن مفید افتاد که به بحران هویت رسید و آخر باورش شد که منوچهر است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر