۱۳۸۷ آذر ۱, جمعه

یادداشت های یک روستایی ساکن دهکده جهانی

با حسین درخشان از وقتی یک ستون در روزنامه جامعه (یا یکی از روزنامه های زنجیره ای توس، عصر آزادگان) داشت به نام "یادداشت های یک روستایی ساکن دهکده جهانی" آشنا شدم. یک توضیح بدهم همین جا که منظورم از آشنایی، آشنایی نزدیک و رودر رو نبود فقط از راه روزنامه و بعداٌ اینترنت.
خیلی از مطلبش توی روزنامه حال می کردم. بعد از تعطیلی روزنامه وبلاگش را می خوندم. اما حدود یک سال پیش بود که دیگه از تفکرات سیاسیش خوشم نیامد و دیگه خوندن وبلاگش را تعطیل کردم.
تا چند روز پیش که روی وبلاگ نیک آهنگ کوثر یه مطلب دیدم و دنبال قضیه را گرفتم و وبلاگ جدیدش را هم دیدم اصلاٌ خوشم نیامد اما خوب نمی دونم کارش درست بوده یا غلط در کانادا اسیر چه فشارهایی بوده که خواسته برگرده و برای برگشت بی دردسر شروع به نوشتن این مطالب کرده ( البته یه دو جا تو وبلاگش خوندم که این نظرات از ته قلبش هست!! اما من که شک دارم با سابقه اش) اما تا حدودی به خودش مربوطه تا اونجایی که به دیگران لطمه ای نخوره.
اما من ترجیح می دادم حسین درخشان اصلاٌ وارد دنیای سیاست نمی شد و هنوز هم در اینترنت یا روزنامه راجع به کامپیوتر و اینترنت می نوشت و حالا هم نه دربند بود نه دوستان قدیمی، دشمنان امروزی بودند ونه از اینجا رونده و از اونجا مونده. فقط امیدوارم وضع از این بدتر نشه. بالاخره هر چی باشه حسین هم ...

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سامان عزیز متاسف شدم. اما من مطالب حسین درخشان رو نمی خوندم. چه در گذشته و چه حالا بالاخره خدا کنه که همه دربندشدگان آزاد شوند.
شهربانو

عمو اروند گفت...

سیاست کثیف است بویژه از نوع جهان سومی‌اش.
من هم خواننده‌ی نوشته‌های درخشان نبودم چون صداقتی در آن‌ها نمی‌دیدم. اما از زندانی‌ شدن او هم ملول خاطرم.